پایگاه شعر عاشقان حضرت علی اصغر



    • پدری خَم شده تا دردِ کمر را بِکِشَد
    • مادری مانده که تا نازِ پسر را بکشد
    • چشمِ او خورد به لب‌های تَرک خورده و گفت:
    • کاش می‌شُد به لبش دیده‌ی‌تر را بکشد
    • بُردنِ این تَنِ بی وزن برایش سخت است
    • نیست عباس که این قُرصِ قمر را بِکِشَد؟
    • از دو سو تیر به بیرون زده باید چه کند
    • از کدامین طرف این تیرِ سه سر را بِکِشَد
    • خواست از سمتِ سه‌شعبه بکشد سر چرخید
    • بهتر این دید که او قسمتِ پَر را بِکِشَد
    • تیر از بچه که رَد شد جگرش تیر کشید
    • نَکُند با سرِ این تیر جگر را بِکِشَد
    • هرچه می‌خواست بیاید به حرم باز نشد
    • یک نفر کاش که تا خیمه پدر را بِکِشَد
    • باید او قبر کَنَد خاک کُنَد شرح دهد
    • آه این سینه غَمِ چند نفر را بِکِشَد
    • زیرِ لب گفت: فقط آه رباب آه رباب
    • وای اگر پیشِ سنان بارِ سفر را بِکِشَد
    • حرمله گفت: پسر را زد و بابا را کُشت
    • باید او در کمرش کیسه‌ی زَر را بِکِشَد
    • هم سبک هم که گران است سرش پس دعواست
    • قسمتِ کیست در این قائله سَر را بِکِشَد
    • کاش می‌شُد که نمی‌دید رُباب این دفعه
    • نیزه‌ای رد شده از خاک پسر را بِکِشَد
    • «حسن لطفی»

توسل به حضرت علي اصغر(ع)


برویم در خانه شش ماهه ابا عبدالله حضرت علی اصغر علیه السلام که خیلی پیش خدا آبرو دارد. مظلوم ترین شهید کربلا و سند مظلومیت اهل بیت است. خوشا به حال آن هایی که با اهل بیت خصوصا آقا ابا عبدالله سر سودایی دارند. اگر با دستگاه امام حسین(ع) رابطه ای داری که داری والا دستت به هیچ کجا بند نیست. بلکه به برکت امام حسین علیه السلام لطفی به ما کنند. یکی از آقایان می گفت: یک منزل ما آمد گفت: بچه من سرطان گرفته دکتر ها جوابش کردند. التماس دعا کرد خواهش کرد. گفتم: من که کاری از دستم بر نمی آید. زیاد اسرار کرد. گفتم: فردا بیا ببینم چه کار می توانم برای شما بکنم. فردا آمد من نصف شب بلند شدم ایشان عادت دارد می رود زیر آسمان با خدا راز و نیاز میکند. گفت: خدایا می خواهم این بنده ات نا امید برنگردد. بچه اش دارد می میرد پرپر می شود برای آدم خیلی سخت است. گفت: وقتی التماس کردم برای خدا، به قلبم الهام شد یک روضه ای برای امام حسین علیه السلام بخوانم. اشک هایی که برای امام حسین(ع) می ریزی در یک استکان جمع کن به این بچه بده بخورد خوب می شود. گفت: روضه خواندم «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[1] گریه ام گرفت چند قطره اشکم را در استکان ریختم کمی هم آب قاطیش کردم. فردا پدرش آمد به او دادم برد. بعد از چند روز آمد گفت: حاج آقا این چه بود؟ گفتم: چه طور؟ گفت: بچه را آزمایشگاه بردیم. گفتند: بچه ای را که مریض بود بیاورید این بچه را چرا آوردید. چه کردی؟ چه دادی من به این بچه دادم؟ گفتم: اشکهایی که برای مظلومیت ابا عبدالله علیه السلام ریختم، آتش جهنم را خاموش می کند. شب و روز کنار قبر میرزای قمی حاجت می گیرند قبرش در شیخان است ولی همین میزای قمی هر وقت گرفتار می شد توسل به علی اصغر ابا عبدالله می کرد. این سرباز کوچک ابا عبدالله علیه السلام خیلی مظلوم بود. آدم بزرگ چندین روز میتواند به بی غذایی و بی آبی صبر بکند. اما بچه کوچک هر چند ساعت آب و شیر می خواهد. این بچه دیگر نمی توانست گردنش را نگه دارد. آقا اباعبدالله علیه السلام شاید خوف این را داشتند که این بچه از بی شیری و بی آبی از دنیا برود. این داغ با دل ابا عبدالله چه کرد. می گویند: وقتی منهال مدینه آمد، آقا امام سجاد(ع) فرمودند: منهال از کوفه چه خبر؟ گفت: آقا مختار قیام کرده است. دارد از قاتلین پدرتان انتقام می گیرد. قصاص می کند. حضرت فرمود: به من بگو حرمله را هم قصاص کرده یا نه؟ مثل اینکه این نانجیب دل اهل بیت را آتش زده است. گفتم: نه آقا هنوز حرمله دستگیر نشده است. حضرت منقلب شدند دست بلند کردند و گفتند: خدایا! طعم آهن و آتش را بر حرمله بچشان. این نانجیب وقتی آقا ابا عبدالله علیه السلام قنداقه علی اصغر بر روی دست گرفته بود. عمر سعد صدا زد حرمله چرا جواب حسین را نمیدهی. چه کرد؟ یک وقت آقا ابا عبدالله دیدند علی اصغر گوش تا گوش بریده شد. در خونش دست و پا می زند.

«لا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ


منبع: تذكرة الخواص‏؛ سبط ابن جوزی: ص252

لَمّا رَآهُمُ الحُسَينُ عليه السلام مُصِرّينَ عَلى قَتلِهِ، أخَذَ المُصحَفَ ونَشَرَهُ، وجَعَلَهُ عَلى رَأسِهِ، ونادى: بَيني وبَينَكُم كِتابُ اللّهِ، وجَدّي مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله، يا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمي؟! . فَالتَفَتَ الحُسَينُ عليه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ يَبكي عَطَشاً، فَأَخَذَهُ عَلى يَدِهِ، وقالَ: يا قَومِ، إن لَم تَرحَموني فَارحَموا هذَا الطِّفلَ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَينُ عليه السلام يَبكي ويَقولُ: اللّهُمَّ احكُم بَينَنا وبَينَ قَومٍ دَعَونا لِيَنصُرونا فَقَتَلونا. فَنودِيَ مِنَ الهَوا: دَعهُ يا حُسَينُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّة.

ترجمه: وقتى حسين عليه السلام ديد كه آنها بر كُشتن او پافشارى مى‏كنند، قرآنى را گرفت و آن را باز كرد و بر سرش نهاد و ندا داد: «كتاب خدا و نيز جدّم محمّد، فرستاده خدا، ميان من و شما [، داورى كند]. اى مردم! براى چه خونم را حلال مى‏شمريد؟! .». همچنين حسين عليه السلام، به سوى يكى از كودكانش كه از تشنگى مى‏گريست، رفت. او را بر سرِ دست گرفت و گفت: «اى قوم! اگر بر من رحم نمى‏كنيد، بر اين كودك، رحم كنيد». در اين حال، مردى از آنان، تيرى به سوى او انداخت و ذبحش كرد. حسين عليه السلام مى‏گريست و مى‏گفت: «خدايا! ميان ما و گروهى كه ما را دعوت كردند تا ما را يارى دهند، امّا ما را كُشتند، داورى كن». در اين هنگام، از آسمان، ندايى رسيد: «او را وا گذار اى حسين، كه او را در بهشت، شير مى ‏دهند»


ای تو زیبا غنچۀ بستان من
چشم خود وا كن، گل عطشان من

باز كن چشمان ناز خویش را
دور كن از خیمه ها تشویش را

عازم دیدار پیغمبر شدی
تو در آغوشم ـ علی ـ پرپر شدی

تو در آغوشم چه زیبا خفته ای
با نگاه خود، به بابا گفته ای:

ای پدر ای كاش سربازت شوم
كودكم ای كاش جانبازت شوم

ای پدر ای كاش چون قاسم شوم
سوی درگاه خدا عازم شوم

كاش مانند عموی با وفا
پیش پای تو كنم جانم فدا

كاش مثل اكبرت عاشق شوم
بهر دیدار خدا لایق شوم"

ای گل سرخ و سپید من، علی
طفل شش ماهه، شهید من، علی

ای چراغ خیمه هایم روی تو
ای تمام چشم هامان، سوی تو

ای گواه غربت اهل حرم
اصغرم ای  اصغرم ای اصغرم

ای كه طفل پاك و معصومی، علی
مثل جد خویش مظلومی، علی

ای طلوع عشق، در سیمای تو
ای قرار من، رخ زیبای تو

ای بهار من چرا پژمرده ای؟
طاقت و صبر از دل من برده ای

پیش چشمم ای گل زیبای من
تیر بر حلقت زدند ای وای من

بر گلویت تیر كین، پرتاب شد
چشم های خسته ات در خواب شد

شد تو را گهواره آغوش پدر
كی شود داغت فراموش پدر؟

كی چنین تشنه گلی پرپر شود؟
حنجری از تیرِ كینه تر شود؟

كی چنین بوده كنار رود آب؟
كودك شش ماهه ای در التهاب.

(سیدحبیب حبیب پور)
 
 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

داستانهای کوتاه و بانمک سایت خبری تک رونالدو کاشت مو | هزینه کاشت مو kasberk گردشگری سیاه نگار Carla شهاب بار کالاهای ساختمانی MVH GROUP 2019